علي كيانعلي كيان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

علی كيان سوری

تولد 5 سالگی خوشگل پسرم

گذشت و گذشت تا اینکه کیان خوشگلی 5 سالش شد    خودت که خیلی خوشحالی زندگیم ، همش میگی من رفتم تو 6 سال پس دیگه میرم مدرسه پیش دبستانی  اخه تو چرا انقدر مدرسه رفتن و دوست داری ؟  امیدوارم وقتی مدرسه ام رفتی همینقدر مشتاق باشی  تولد 5 سالگی یه بار به صورت مهمونی وار تو خونه خودمون با خانواده پدری برگذار شد و یکبار هم توی مهد پارسا مهر که خیلی مشتاق بودی برای رسیدن این روز  تم تولدتم مک کویین بود که فقط رو ماشین بودنش تاکیید زیادی داشتی  ارتین و کیان گلی  ...
19 بهمن 1395

مهد کودک پارسا مهر

گل پسری شما از سن 4 سال و 3 ماهگی تا الان به مهد کودک پارسا مهر تو جلال ال احمد میری گلم  مهد خوبیه ، و یکی از خوبیاش اینه که اینجا خیلی دوست زیاد پید کردی و به قول خودت رفیقای خوبی داری  اسم دوستات :  کیان کریمی ، پریا، کیمیا ، پرنیا و...  اینم چند تا عکس که همین الان از گروه تلگرام مهدتون به دستم رسید  ...
10 بهمن 1395

قربون مشق نوشتنت بشم من

جوجه خوشگلی دل نیومد از اولین مشقی که ازت دیدم عکس نزارم  اخه تو چقدر باهوشی نانازم  اومدم مهد دنبالت ، این کاغذ و تو دستت گرفته بودی گفتی مامانی ببین چقدر مشق نوشتم !!! اخه تو فسقل کی یاد گرفتی اینها رو بنویسی اخه  ...
29 دی 1395

سرزمین لی لی پوت با برسام و دانیال

بابا امین با عمو اشکان رفته بود مسافرت و مامان و خاله هانیه تصمیم گرفتن شما جزقل ها رو ببرن یه جایی برای بازی  چه جایی بهتر از سرزمین لی لی پوت ؟  زنگ زدیم به خاله حدیث و سه تایی شما سه تا گل پسر و بردیم اونجا ، خیلی جای قشنگی بود و حسابی حال کردید چون همه چی اندازه خودتون ساخته شده بود  ...
29 دی 1395

آشپز مامان

گل پسر  قند عسل  گفتی میخوام برات کباب درست کنم !!! منم برات وسایلشو اماده کردم تا برام یه کباب تابه ای خوشمزه با اون دستهای خوشمزت درست کنی  ...
29 دی 1395

نمایش عروسکی

جوجه من سلام  عمه لیلی جون قرار شده بود با دوستای قدیمی شما تو مهدشون برن نمایش عروسکی که از ما هم دعوت کردند که بریم ، ماهم رفتیم  توام که دوستای قبلیت مثل کسری و نورا و دیده بودی و از خوشحالی نمیدونستی چیکارا کنی  اول نمایش و ولی خیلی دوست نداشتی چون انقدر دلت نازک و مهربونه نگران خورده شدن بعبعیی توسط اقا گرگه بودی و هی میگفتی دوسش ندارم  ولی بعد یه مدت دیگه نگاه کردی و کلی خندیدی ، اخر سرم که با اقا گرگه دوست شدی حسابیااااا  ...
29 دی 1395

مسافرت دبی با دانیالی

از اونجایی که جنابعالی عاشق هواپیما و هتل هستی کلی برای این مسافرت خوشحال بودی  ولی این مسافرت یه مسافرت به یاد مانی بودااااا  مسافرت دبی هدیه شرکت مامان به ما بود و قرار شد خاله حدیثینا هم با ما همراه بشن ، کلی خوشحالی و هوووووورررررا  ساعت 5 صبح رفتیم فرودگاه و دیدیم برای شما گل پسر و بابا امین جان ویزا شکل دار بود !!!!!!  حالا چیکار کنیم ؟      کلی گریه و اه و ناله و عصبانیت مامان از شما جدا شد و با خاله حدیثینا رفت دبی و قرار شد تا پرواز بعدی کار شما و بابا امین جان هم درست بشه و بیایید  تو فرودگاه با بابا امین جان موندی و کلی تپلی بازی دراوردی و بابا امین میگه چیزی نمونده بود که...
29 دی 1395

نوروز 95 در جنوب

قسمت شد و بالاخره رفتیم جنوب کشور با عمو بهنام و خاله حدیث و دانیال و نورا گل گلی ؛  خیلی خیلی هم خوش گذشت ( مامان به یکی از اروزهاش که دیدن جنوب بود رسید ) یزد و بندر عباس و قشم   ...
31 ارديبهشت 1395