مهد کودکی شدن گل پسر
بالاخره بعد از کلی تحقیق راجع به مهد کودکای مختلف نزدیک خونمون به این نتیجه رسیدم که گل پسرم رو بزارم مهد سارگل چون هم محیطش خیلی تمیز بود وهم پرسنلش به نظرم ادمای موجهی بودن , خلاصه که از تیر ماه کم کم حدودا از ۱_۲ ساعت تا۵_۶ ساعت مهد رفتی و کم کم به محیطش عادت کردی , ناگفته نماند که مامان خیلی غصه خوردو اصلا طاقت گریه های اول صبحت رو نداشت و تو ماشین تا سر کار اشک ریخت , ولی شاید منطقم باعث شد به این فکر کنم که هم مامان برای اینکه پیشرفت کنه نیاز داره که یه ساعتی از روزاشو بره سرکار و هم اینکه شما کم کم باید وابستگیت به من کمتر میشد و زندگی در محیط های اجتماعی رو یاد میگرفتی , چون من اصلا دوست ندارم پسرم زیاد بهم وابسته باشه و کم کم یاد بگیره تنهایی باید از پس مشکلات زندگیش بربیاد , الان تقریبا دیگه کاملا محیط مهد برات عادی شده حتی ظهر ها که من میام دنبالت هنوز دوست داری تو مهد بازی کنی, مامان و بابا همیشه تو زندگیت کنارتن ولی ازت انتظار دارن خودت بتونی ان شالله از پس همه مشکلاتت بربیای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی